مهربانتر از همه: داستانی از زندگانی امام حسن (ع)
حسنبنعلی(ع)، امام دوم، 50 - 3 ق. - داستان / داستانهای مذهبی
«معاویه»، حاکم ظالم شام، برای حفظ حکومت خود دشمنی زیادی با امام علی (ع) و فرزندانش داشت. او تمام اهالی شهر را با دروغها و تهمتهایی که به خانوادة علی (ع) نسبت داده بود، با آنها دشمن کرده بود. یک روز یکی از اهالی شام قصد سفر به مدینه را داشت. معاویه به او گفت اگر امام حسن مجتبی (ع) را دیدی، تا میتوانی به او ناسزا بگو. مرد راهی مدینه شد و به محض دیدن امام این کار کرد. امام حسن (ع) که فهمیده بود، او حیلة معاویه را خورده، ساکت ماند و بعد با روی خوش به او خوشآمد گفت. آن مرد به خاطر برخورد امام حسن (ع) از کار خود پشیمان شد و از او حلالیت خواست و بعد راهی شام شد. داستان حاضر برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.