پیشینه پیشینیان
در این کتاب تعدادی حکایات کوتاه اخلاقی بر پایه زندگی و سنتهای پیشینیان، گرد آمده است ;برای مثال در حکایت "اسکندر و دیوژن "میخوانیم" :اسکندر، دیوژن را بر در خرابهای دید که دراز کشیده، با پای خود او را تکان داد و گفت :برخیز که من، شهر شما را فتح کردم .آن حکیم نگاهی تند کرده گفت : فتح کشور از سلطان دور نیست و مقبول است، لکن لگد انداختن، کار چهارپایان است .اسکندر گفت :از من چیزی بخواه .گفت :بگو این پشهها از من دور شوند . اسکندر گفت :من به پشهها چگونه حکم کنم؟ دیوژن گفت :پس کسی که حکمش بر یک پشه جاری نیست، چگونه میخواهد بر یک جهان حکمرانی کند .