چشم سخنگوی
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی است از هوشنگ یحییآبادی، با موضوع رفتارهای نابینایان اجتماع، نادیده گرفته شدن آنها و مشکلاتی که دارند. نویسنده با توصیف فضاها و تعاملات انسان و توجه به طبیعت و لحنی گویا سعی در ایجاد صحنههایی زنده و واقعی در ذهن مخاطب دارد. او قسمتهای گفتوگو و محاوره را با صراحت کامل بیان میکند و گاهی طنز و شوخطبعی در روایت را نیز بهکار میگیرد. داستان در اواسط دهه سی در روستایی به نام یحییآباد آغاز میگردد. چند خانواده در این روستا چشمبهراه بازگشت دو جوان ـ هیربد و اوریا ـ از خدمت سربازی هستند. آن دو وقتی به روستا رسیدند، متوجه شدند خانوادههایشان تصمیم گرفتند تا آنها هرچه زودتر ازدواج کنند، هردوی آنها شبانه به آبادان فرار کردند. هر دو به خرمشهر رفتند و تقاضای استخدام برای نیروی دریایی دادند. هیربد پذیرفته شد اما اوریا نه... .