کلاه سیاه و جادوی قهرمانان شاهنامه
داستانهای نوجوانان فارسی - قرن 14
این کتاب، روایت پسر نوجوانی مبتلا به اُتیسم و طراح بازیهای رایانهای است. او در خیالات خود وارد فضاهایی فانتزی میشود و آنجا با کمک شخصیتها و قهرمانان شاهنامه بهدنبال آزادی عموی خود که در جنگ اسیر شده، میپردازد. در بخشی از داستان میخوانید: «تیم عملیاتی عمورضا جایی لب مرز محاصره شده بود و عمورضا از آن وقت تا خودِ الان، گم شده است. این را بارها از بابامحمد شنیدم. بعدها که من به دنیا آمدم مادرجان اسم مرا رضا گذاشت و هر وقت مرا میبیند...».