سبد سفارش شما خالی است!

«آزاده» دختری مغرور است که پسری در همسایگی آنها با نام «نیما» دلبستة او می‌شود. آزاده نیز به او علاقه‌مند است، اما به خاطر غرور، علاقه‌اش را ابراز نمی‌کند. با این حال، نیما به او ابراز علاقه می‌کند، اما آزاده او را پس می‌زند، به همین دلیل نیما آن آپارتمان را ترک می‌کند. آزاده نیز بعد از مدتی با کارفرمایش ازدواج و بعد از زایمان مشکل کلیوی پیدا می‌کند. نیما هم با فرد دیگری پیمان زناشویی می‌بندد. وقتی آزاده برای درمان به بیمارستان می‌رود، به طور تصادفی نیما را ملاقات می‌کند و به خاطر مشابهت گروه خونی آنها، نیما به او کلیه‌اش را هدیه می‌دهد. بعد از آن نیما فلج می‌شود و دست سرنوشت مسیر زندگی هر دو را تغییر می‌دهد.