ماجراهای شرلوک هولمز و معمای دره باسکامب
داستانهای پلیسی انگلیسی - قرن 20م. / داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
«هولمز» درباره یک قتل جدید در «هرفوردشیر» خبردار میشود و خود را به آنجا میرساند. آقای «چارلز مک کارتی» توسط پسر خودش به قتل رسیده بود. حداقل پسرش مظنون اصلی بود؛ زیرا تمام شواهدات به سمت او بود. اما «جیمز» این اتهام را قبول نمیکرد. او گفته به طور تصادفی پدرش را آن روز در جنگل دیده و با هم جروبحث کردهاند. بحث به خاطر امور مالی پسر بوده است. وقتی جیمز به بیرون رفته بود اما نه زیاد دور از آن مکان، صدای جیغ میشنود و با عجله به آنجا بازمیگردد. مک کارتی کشته شده بود و آخرین حرفش گفتن «یک موش» بود. در کنار جسد آقای چارلز یک عبا بود که بعدا ناپدید شده بود و جیمز آن را دیده بود... .