سبد سفارش شما خالی است!

مردی بیمار، به خاطر وحشت از همسایة خود، باغبان خل و چل و ثروتمندش، دوست خود را دعوت به خانه می‌کند و از او می‌خواهد در کشف ماجرای اسرارآمیز و مرموز باغبان به او کمک کند. ماجرای باغبان خل و چل از این قرار بود که او هنگامی که ده ساله بود در یک شب که سیلی شهر را ویران کرده بود، تک و تنها و بهت‌زده به آن شهر آمده بود. مرد ثروتمندی که صاحب باغی بزرگ بود، او را با خود برد و به عنوان باغبان استخدام کرد. باغبان بعدها با دختر خل و دیوانة صاحب باغ ازدواج نمود و به خاطر زندگی مرموزش، به باغبان خل و چل شهرت یافت. پدر و مادر دختر بر اثر سیل، و خود دختر به علت سقوط از ساختمان مردند. بعد از آن زندگی باغبان به شیوه‌ای مشابه تکرار شد. او در همسایگی زنانی که شوهران بیمار داشتند، خانه می‌خرید و پس از مرگ شوهر با آنها ازدواج می‌کرد و آنها را به باغ بزرگ خود می‌برد و بعد از مدتی صدای ضجه و شیون زن به گوش می‌رسید و سپس مرگ مرموز زن اعلام می‌شد. اکنون باغبان خل و چل به همسایگی مرد بیمار درآمده است و او از دوست خود یاری می‌خواهد.