گلهایی به یاد آلجرنون
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
مردی که سالهای ابتدایی میانسالی را پشتسر میگذارد و از بیماری کندذهنی مادرزادی رنج میبرد، مورد مطالعة گروهی پزشک قرار گرفته و تحت یک عمل جراحی تحقیقاتی بر روی مغزش قرار میگیرد. پس از عمل جراحی، پیشرفتهای وی با یک موش به نام «الجرنون» که بر روی او نیز عملی به همین ترتیب صورت گرفته مقایسه میشود و معالجان وی متوجه میشوند که پیشرفت «چارلی» بسیار سریع بوده و اکنون قادر به درک مسایلی است که تا به حال برایش معنایی نداشتهاند. چارلی به سرعت در حال پیشرفت است و اکنون اطلاعات علمی وی از معالجانش نیز بیشتر بوده و تمام وقت خویش را به مطالعه و نوشتن مقاله و تحقیق میگذراند. اما این وضع برای او زیاد هم خوشایند نیست، چرا که متوجه شده پیش از این مورد تمسخر زیادی قرار میگرفته و اکنون نیز اکثر اطرافیانش از او میگریزند. او که حس کرده پزشکانش به او تنها به چشم یک مورد آزمایشگاهی نگاه میکنند، سخت در رنج است و بالاخره همراه با الجرنون میگریزد. پزشکان پس از مدتی او را مییابند. اما این درست زمانی است که پیشرفتهای الجرنون متوقف شده و در او نوعی ناسازگاری به چشم میخورد. اندکی بعد الجرنون میمیرد و چارلی نیز حس میکند دچار نوعی تزلزل شده و بسیاری از مسایل را فراموش میکند. او به خوبی درمییابد که دارد به حالت کندذهنیخویش بازمیگردد و سرنوشت الجرنون در انتظار او نشسته است.