به وقت بهشت
داستانهای فارسی - قرن 14
«ترلان» و «باران» در کنار هم احساس خوشبختی میکنند، به هم قول میدهند که عشقشان آنها را به اسارت نکشد. «رضا» در کلاس شعر، زمانی با ترلان آشنا میشود که ترلان عاشقانه باران را دوست دارد. کمکم این رابطه پررنگتر شده و ترلان محبت خود را بین باران و رضا تقسیم میکند. در حالی که رضا تجسم شهاب است. مردی که ترلان آروزی او را سالها در خود پرورانده بود. ترلان از نقاب دروغین خود و عذاب وجدان خسته شده و قصة بودن رضا را برای باران تعریف میکند. باران او را ترک میکند، در حالی که ترلان از باران کودکی در شکم دارد و ترلان مجازات نبودن باران را به جان میخرد. در ادامه اتفاقاتی میافتد که برای مخاطبان خواندنی و جذاب خواهد بود.