آدمبرفی
در داستان «امتحان جغرافی» محمدحسین به طور جدی برای امتحان جغرافی آماده میشود و در خیال خود، در حال رقابت با رقیب و دوستش «سعید» است. او در مقابل خواستة مادر خود «سادات» و ننه ابی برای بیرون رفتن و خریدن وسایل مقاومت میکند و با چندبار دوره کردن درسهایش، بالاخره روز امتحان فرامیرسد. صبح با وجود سرماخوردگی خود را به مدرسه میرساند. ناگهان در دستان سعید کتاب علوم را میبیند و شروع به سرزنش او میکند، اما با نگاه به همکلاسیهایش و دیدن کتاب علوم در دستان آنها به اشتباه خود پی میبرد. این کتاب 4 داستان کوتاه از قصههای محمدحسین با عناوین همسایة جدید، آدم برفی، حلوا و امتحان جغرافی است.