نگاهم کن
داستانهای فارسی - قرن 14
«رژان» دختری است که برای ادامة تحصیل به مونیخ نزد خانوادة دایی خود میرود. «شروین»، پسرداییاش، استاد دانشگاه است. رژان عاشقانه شروین را دوست دارد، اما شروین نسبت به او بیاعتناست. در این حال پسری با نام «مازیار» به ظاهر به رژان اظهار علاقه میکند و پس از چندی او را فریب میدهد. شروین پس از اطلاع یافتن از این ماجرا پا پیش میگذارد و به رژان اظهار علاقه میکند.