کلماتی که زوزه میکشند
"احمدی"، معلم ریاضی، برای تدریس به روستایی دورافتاده میرود و در لحظۀ ورود با مسائلی برخورد میکند که بسیار او را تحت تاثیرقرار میدهد. او هنگام ورود به مدرسه مشاهده میکند که معلم ادبیات مدرسه در حال تنبیه کردن یکی از بچههاست، بنابراین وساطت کرده و قضیه خاتمه مییابد. احمدی با خود میاندیشد که چرا این معلم چنین کاری را انجام داده است، در حالی که او معلم ریاضی است و شاید بیشتر حق داشته باشد که از دست بچهها خسته شود، چرا که بچهها درس ریاضی را دیر فرامیگیرند. مدتی میگذرد و روزی بچهها در کلاس ریاضی احمدی را اذیت میکنند، او پیش خود فکر میکند شاید تنها راه آرام کردن آنها تنبیه باشد. او در همین فکر است که پسربچهای را که باعث شلوغی کلاس شده هل میدهد و بر اثر آن پسربچه با صورت با دیوار برخورد میکند، در این زمان میخی که در دیوار بوده به چشم پسربچه فرو رفته و باعث کوری وی میشود. این ماجرا به شدت احمدی را ناراحت میکند به گونهای که او مدام خود را مورد سرزنش قرار داده و دچار عذاب وجدان میشود، بنابراین تصمیم میگیرد که آن روستا را ترک کند و این در حالی است که اهالی روستا و مدیر مدرسه سعی دارند تا نظر او را تغییر دهند اما موفق نمیشوند و او از روستا میرود. داستان مذکور تحت عنوان "فراموشی یک روایت" به همراه 4 داستان کوتاه دیگر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: مادر؛ گل خاتون؛ وسعت ترسناک یک تصویر؛ و گاماسیاب.