بیست داستان کوتاه
در داستان «پاکو، بیاخانه» میخوانیم: در شهر کوچکی «جرج» با پسرش «پاکو» زندگی میکرد. یک روز آنها با هم جر و بحث مفصلی کردند و صبح روز بعد جرج متوجه شد که پاکو برای همیشه از خانه رفته است. او خیلی پیشمان شد و تصمیم گرفت تا جبران کند. برای همین به فروشگاه بزرگی رفت و در یک اعلامیه نوشت که «پاکو بیا خانه دوستت دارم، فردا صبح همین جا همدیگر را میبینیم.» صبح روز بعد جرج به فروشگاه رفت و دید که بیش از 7 پسر جوان به اسم پاکو که از خانهشان فرار کردهاند منتظر پدرشان هستند و به ندای عشق او پاسخ دادهاند. مجموعه حاضر در بر گیرندة 20 داستان کوتاه از نویسندگان مختلف است که از جمله عنوانهای داستانها میتوان به مواردی مانند بدون پول، خبر خوب، عصری در پارک و دو فرشته، اشاره کرد.