چاوان
داستانهای فارسی - قرن 14
«بهادر» که به تازگی از روستا به تهران نقلِ مکان کرده و بزرگترین داراییاش نیز از دستش رفته است، پس از نجات زنی بیهوش و زخمی زندگیاش زیرورو میشود. «سپیده»، وارث شرکت «مدلینگ»، که قلبی رئوف و صورتی زیبا دارد، با حضور در یک مهمانی و دیدن دوستش «مهتاب» با همسرش «یزدان»، عصبانی به جاده میزند و پس از دزدیده شدن ماشین و تمام وسایلش بر اثر یک تصادف، حافظهاش را از دست میدهد. از سوی دیگر ماشین، آتش گرفته و با سرنشینی تماما سوخته، پیدا میشود و مادر سپیده و همسرش را به این یقین میرساند که او مرده است و این درحالی است که سپیده در کنار بهادر نام «چاوان» گرفته... .