دو دقیقه آخر عشق (خدمت سربازی)
راوی در این داستان، خاطرهای تلخ از دوره سربازی خود در بیرجند، بازگو میکند. او در اثر تیر قاچاقچیها سخت مجروح شده گمان میکند که لحظات پایانی عمرش را سپری میکند .راوی در این هنگام خاطرات گذشته خود را مرور میکند و از نامزدش ((سودابه)) میگوید که تا چه حد به او عشق میورزید، اما او اینک لحظات سخت و دشواری را میگذراند و خون از پیکرش جاری است ...