در چشم من طلوع کن
داستانهای فارسی - قرن 14
«غزاله» در کرمان با همسرش «منصور» و پسر ششماههاش «ماهان» زندگی بسیار خوبی دارد. آنها قرار است که برای عروسی خواهر منصور با اتوبوس به شیراز بروند. اما به هنگام رسیدن به پلیس راه و بازرسی اتوبوس به وسیلة پلیس، در ساک دستی غزاله هروئین پیدا میشود. بر این اساس غزاله بازداشت و به زندان سیرجان منتقل میشود. طی یک سال بازداشت غزاله، منصور به فکر متارکه میافتد و غزاله پس از شنیدن این خبر از غصه دچار افسردگی میشود. ماجراهایی که از این پس برای غزاله رخ میدهد، داستان را شکل میدهد.