تمساح
داستانهای تخیلی / داستانهای کودکان و نوجوانان
نویسنده کتابهای یکصد جلدی «مهتاب و کرم شبتاب» با انتخاب دو شخصیت «مهتاب» و «کرم شبتاب» رمز و راز بقای تمدن ما را با زبان ساده به کودکان و نوجوانان انتقال داده و در صدد است از تمدن صیانت کند. در جلد هفتم از این مجموعه، یک روز کرم شبتاب نزدیک رودخانه بزرگ جنگل قدم میزد که ناگهان سروصدای عجیبی را شنید. او شگفتزده تمساح بزرگی را دید که از رودخانه بیرون میآمد. دستوپاهای تمساح محکم به زمین میخورد و شکم بزرگش روی خاک کشیده میشد. تمساح شتابان به طرف جنگل میرفت، با دهان بزرگش شاخهها را میشکست و با دندانهای تیزش خرد میکرد. کرم شبتاب که خیلی ترسیده بود سریع از آنجا دور شد و خودش را به دوست صمیمیاش مهتاب رساند تا راه چارهای پیدا کنند و... .