صداهایی از شومینه
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
رئیس خوابگاه به «جسیکا» اطلاع داد که «لورا» همسر داییاش، او را به «گرایفن اشتاین» دعوت کرده است. او قبلا از مادر مرحومش دربارة زیباییهای آنجا بسیار شنیده بود و از آن منطقه تصور بهشت برین را داشت. به همین دلیل با شادمانی عازم گرایفن اشتاین شد. در ایستگاه قطار لورا به استقبال او آمد. جسیکا در گذشته از مادرش شنیده بود که او آدم خوب و قابل اعتمادی نیست. بعد از این که با لورا به قصر رفتند. جسیکا به تدریج با او و مباشرش اختلاف پیدا کرد و اتفاقات تازهای برایش رخ داد.