کاخ ژاپنی
داستانهای برزیلی - قرن 20م.
نقاش جوان و فقیری، به علت داشتن دلی صاف و علاقۀ بسیار به کودکان، اجازۀ ورود به باغی ژاپنی را مییابد که همه کس قادر به دیدن آن نیست. وی در آن باغ و کاخ زیبای آن با شاهزادهای کوچک به نام "تتسوئو" آشنا میشود که الهامبخش بسیاری از موضوعهای نقاشی جوان میگردد. "پدرو" بیشتر اوقات خویش را در باغ ژاپنی و با شاهزادۀ خردسال، که به سختی بیمار است، میگذراند و همین موضوع باعث نگرانی اطرافیان وی، که به کلی از ماجرا بیخبرند، میشود. در حالی که همگان از نقشهای آفریده شده به دست پدروی نقاش به وجد آمدهاند و دوستانش در پی ترتیب دادن نمایشگاهی از کارهای وی هستند، حال تتسوئوی شاهزاده رو به وخامت نهاده و اندکی بعد چشم از جهان فرو میبندد. این واقعه، ضربۀ شدیدی به پدرو وارد کرده و او را که مدتهاست از بیماری قلبی رنج میبرد، از زندگی بیزار میکند. سرانجام روزی روح شاهزادۀ ژاپنی به ملاقات وی آمده و او را با خود همراه میکند تا همیشه با یکدیگر و در کنار هم بمانند.