شلیک به کبوتران
روی بام خانهها، زنها و مردها و بچهها شتابان در رفت و آمد بودند. قفسها و گنجهها را خالی میکردند و کبوتران را در قفسهای کوچکی میریختند تا از خانه بیرون ببرند. نزدیک غروب، دستهای با هلهله و فریاد، از دهانهی بازارچه به میدان ریختند. جلودارشان مرد لاغراندام و بلندقامتی به نام "کریم" بود که مشت گرهکردهاش را بالای سر میچرخاند و فریاد میزد: مرگ بر کفترباز. کریم سگکش، جمعیت را به طرف پرندهفروشی "حسن سعلهیی"، کشاند. پرندهفروش پیر، با چهرهای رنگپریده، از پشت قفس یک جفت مرغ عشق به مهاجمان زل زده بود. کریم پرندهفروش را با دست پس زده و جمعیت به داخل مغازه هجوم آوردند. جوان لاغراندامی، در برابر مردم یک کبوتر را از قفس بیرون آورد و با حرکت تندی سر کبوتر را از بدن جدا کرد و لاشهی خونفشان پرنده را زیر پای جمع انداخت. عدهای دیگر کبوتران را آتش زدند. کبوتران شعلهکشان پروبال میزدند و بوی چربی و گوشت و پرهای سوخته در فضا پراکنده میشد.