گفتگو در رویا = Debate in Dream
راوی در یکی از شبهای جمعة ماه جمادیالثانی به خواب میرود و در خواب، پیری دانا را مشاهده میکند. او خطاب به راوی میگوید: «من یکی از آفریدههای خداوند سبحان هستم و امشب به خواست و مشیت الهی ماموریت دارم چند ثانیهای را با تو بگذرانم و از برخی چیزهای این جهان آگاهت کنم. حال تا چه اندازه آگاه شوی این دیگر به خودت بستگی دارد. پیر دانا در حین گفتوگو با جوان به پرسشهای او دربارة مسائل مختلفی از جمله دنیا، ماموریت افراد در دنیا، امیدوار بودن به لطف خداوند، جاودانگی، دلایل عدم استجابت دعا، بهترین وسیله برای برخورداری از زندگی خوب و... پاسخ میگوید. کتابچة حاضر به این گفتوگوی خیالی اختصاص یافته است.