سفر به خیر محسن
"محسن" عضو یک خانوادهی چهارنفره است و قرار است با پدر و مادر و خواهر خود به کربلا برود. اما او قبل از رفتن یک مشکل دارد که برای یافتن راه حل آن باید نزد داییحسین برود، چون او همیشه بهترین راه حلها را پیشنهاد میدهد. اما مشکل محسن چیست؟ معلم مدرسهی محسن از او درخواست کرده تا برای کودک 5 سالهاش، که مدتهاست بیمار است، دعا کند، زیرا او معتقد است کسی که برای اولین بار به کربلا برود دعایش مستجاب میشود. و محسن با خودش عهد کرده تا اولین دعایش برای فرزند معلم خوب و مهربانش باشد. ظهر وقت رفتن به خانه، بابای مدرسه از او میخواهد دعا کند تا خدا به او یک خانه بدهد. پس از آن مادربزرگ به او سفارش میکند که حتما برای او دعا کند، زیرا پادرد او را کلافه کرده است. از طرفی مشرجب، میوهفروش باانصاف محله، از محسن میخواهد برای او دعا کند تا بتواند قرضهای عروسی دخترش را پرداخت کند. وقتی محسن پا به درون کوچه میگذارد، غم تمام وجودش را میگیرد. او تا حال به چهار نفر قول داده و نمیداند چه باید بکند. هر چهار نفر را دوست دارد و دلش میخواهد برایشان دعا کند به همین دلیل پیش داییحسین میرود و ماجرا را برایش بازگو میکند. دایی میگوید: تو میتوانی برای ظهور امام زمان دعا کنی. دعا برای آمدن امام زمان یعنی دعا برای همهی انسانها و دعا برای پایان همهی مشکلات و رنجها؛ یعنی دعا برای زندگی بهتر.