سلام بر قرآن
داستانهای مذهبی / داستانهای اجتماعی
بچههای کلاس گرگم به هوا بازی میکردند. آنها سعی میکردند، خود را به جای بلندی برسانند. "مهدیار" رفت بالای بلندی و با خوشحالی گفت: "سلام بر بلندی" خانم معلم گفت: "سرت را بالا بگیر مهدیار! تو سربلند هستی. هر دانشآموزی که خوشاخلاقتر و درسخوانتر باشد، سربلند است و بالاترین نمرۀ کلاس برای اوست". مهدیار سرش را بالا گرفت و گفت: "سلام بر بلندی". مادر از مهدیار خواست تا پدربزرگ را بالای اتاق بنشاند. مهدیار علت را پرسید. مادر گفت این نوعی احترام است، جای بزرگترها بالاست، بابابزرگ بزرگترین عضو خانواده است. سپس مهدیار آقای روحانی را در تلویزیون دید که بالا نشسته بود و مردم پایین. او علت را جویا شد. پدر گفت که آقای روحانی داناترین فرد در مسائل دینی است و مردم آدمهای دانا را دوست دارند. به همین دلیل او را بالا نشاندهاند تا به حرفهایش گوش بدهند. مهدیار با خوشحالی گفت: "سلام بر آقای روحانی". بعد ادامه داد. "معلم من هم داناترین فرد کلاس است پس سلام بر خانم معلم...". مهدیار به بلندی فکر میکرد، به نمرۀ بالا، به جای بلند و به سربلندی! خواهرش قرآن را بر روی زمین گذاشته بود و میخواند. مهدیار به یاد حرفهای خانم معلم دربارۀ قرآن افتاد. او رحل قرآن را به خواهرش داد و گفت: "جای بهترینها بالاست، نه روی زمین". سپس گفت: "سلام بر قرآن". خواهرش نیز گفت: "سلام بر قرآن".