هانسل و گرتل
افسانههای عامه
«هانسل» و «گرتل» با پدر و نامادری خود زندگی میکردند. پدر آنها هیزمشکن بود و به همین خاطر آنها خیلی فقیر بودند. یک روز نامادری به پدرشان پیشنهاد داد که بچهها را به اعماق جنگل ببرند و با خود برنگردانند، چرا که غذای زیادی ندارند و به زودی همگیشان خواهند مرد. پدر با نارضایتی پیشنهاد او را قبول کرد. بار اول بچهها راه خانه را پیدا کردند و برگشتند، اما بار دوم که از خانه خیلی دور شده بودند، دیگر نتوانستند برگردند. آن دو چند روز در جنگل سرگردان بودند تا این که یک کلبه پیدا کردند که از کیک و شکلات ساخته شده بود. هانسل و گرتل با هیجان زیاد به نزدیکی کلبه رفتند. بعد از آن اتفاقهای تلخ و شیرینی برای این خواهر و برادر رخ داد که در ادامة داستان بازگو خواهد شد. این افسانة عامیانه به زبان ساده برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.