من و دارودستهی راهزنها: سرانجام دوباره دزدیده شدم!
داستانهای فنلاندی - قرن 21م.
یادتان باشد که بدون شامهی خوب، ظاهر مناسب و تحمل، کسی راهزن خوبی نمیشود! ویلیا هم این را میداند. از این نگران است که مجبور شود تابستانش را به جای آب نبات جویدن و در جادهها تاختن و مسابقه دادن، در اردوی کسالت آور ویولون زنها بگذراند. از تابستان قبلی، با پیرات ها قرار گذاشته و حالا منتظر است که یک بار دیگر، دزدیده شود! در خمیرهی داستان، چیزی نو و تر و تازه وجود دارد که باعث میشود آدم درباره آیندهی خانوادهی دیوانهی راهزنها کنجکاو شود.