کلاف آرزوها
داستانهای فرانسه - قرن 21م.
کتاب حاضر رمانی است از خوشیهای ساده زندگی. در این داستان «ژوسلین» وقتی دختر جوانی بود آرزو داشت طراح لباس شود و با مردی عاشقپیشه ازدواج کند. از زندگیاش شوهری بیاعتنا و یک مغازه خرازی در شهر کوچک «آراس» میشود. تا روزی که این امکان برایش پیش میآید که تمام آرزوهایش را برآورده کند. در داستان میخوانیم: «در این مواقع چشمانم را میبندم. همیشه یککم سرما سرمایم میشود. میلرزم. پیش از اینکه چشمانم را باز کنم، هوا واقعاً سرد است».