انسانشناسی: قدم اول
پیدایش دانش انسانشناسی با مطالعۀ فرهنگهای "بدوی" آغاز شد. اما واژۀ "بدوی" یا مفهوم "اولیه"، پیشفرضهایی را برملا میسازد که غرب برای خود قایل است، یعنی برتری ناشی از "بافرهنگ و متمدن" بودن. انسانشناسی به دلیل اختلافات نظر و طرح پرسشهایی از این دست، از درون دچار شکاف شد که: آیا این دانش به عنوان یک دستآموز به خدمت استعمار درآمده است؟ آیا به منزلۀ دانشی برگرفته از نژادپرستی و برای اثبات آن است؟ آیا برای نشان دادن ارتباط میان فرهنگها است یا برجسته کردن تفاوتهای میان آنها؟ نگارنده در کتاب حاضر، مسیر تطور انسانشناسی را از زمان پیدایش آن تا عصر حاضر ترسیم و مفاهیم و روشهای کلیدی انسانشناسی را همراه با معرفی نامآوران این رشته از جمله فرانتز بوآس، برونیسلاو مالینوسکی، مارگارت مید و کلود لوی استروس تبیین میکند؛ ضمن آن که به رشتههای متنوع انسانشناسی از نوع پستمدرن تا انتقادگر آن میپردازد. وی پرسش اصلی یعنی بازتاب انسانشناسی بر فرهنگهای غیرغربی رامحور مباحث خود قرار میدهد.