خون دماغ (رمان)
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان کتاب، مربوط به سالهای آغازین جنگ جهانی دوم، استعفاء رضاشاه از سلطنت ایران، تبعید او به جزیره موریس و به سلطنت رسیدن محمدرضا پهلوی است. نویسنده، ماجرای خانوادهای ساده و روزهای خوش و ناخوش آنها را دستمایهای قرار دادهاست برای بیان ماجراهای حضور روس و انگلیس و در نهایت امریکا در ایران. مرد خانوادهی مذکور یک استاد نجار است که برای انجام کار به خانهی یهودیان رفتوآمد میکند. او در این رفتوآمدها به گفتگوهای مذهبی و سیاسی با یهودیان نشسته و با دیدگاه آنها در این ایام نسبت به اوضاع سیاسی و مشکلات مملکت آشنا میشود. ارتباط با یهودیان، چادربرداری از سر زنان توسط رضاشاه و حضور روس و انگلیس در خیابانهای شهر، مهمترین عوامل رخدادهای زندگی این مرد نجار است.