همیشه بهار و شبنم
داستانهای تخیلی
نوشتار حاضر از سری داستانهای تخیلی است و ماجرای آن درباره گلی فداکار بنام همیشهبهار میباشد .مدتها بود که باران توی دشت فرشته یعنی محلی که همیشهبهار در آن زندگی میکرد نباریده بود به همین خاطر بیشتر گلها کمکم پژمردهشدند.اما هنوز همیشهبهار امیدوار بود و انتظار باران را میکشید تا اینکه روزی با سینهسرخی زیبا دوست شد و سینهسرخ به او قول داد که از چشمه آن طرف دشت برایش آب بیاورد ولی ...