راز گل شب بو
داستانهای فارسی - قرن 14
«حمید»، «حامد» و «هانیه» خواهر و برادرانی هستند که در روستایی به دنیا آمدهاند و ناگهان پدر و مادر خود را از دست میدهند. هانیه در 6 سالگی به خانوادهای سپرده میشود و با گذر زمان خود را عضو خانوادة جدید تلقی میکند و همراه آنها به شهر میآید. حمید و حامد، بعد از چندین سال زندگی در روستا، در اثر حوادثی به شهر میآیند. حامد بر اثر بیماری از دنیا میرود و حمید تنها سرگردان در دام قاچاقچیان و آدمربایان گرفتار میشود. او گاهگاهی مخفیانه به دیدن هانیه میرود و سرانجام خود را به هانیه معرفی میکند. روابط آنها یکسال مخفیانه ادامه پیدا میکند. هانیه که خانوادة جدید اسم او را به «مروا» تغییر دادهاند، با فردی به نام «سلوم» عقد میکند. اما روز عروسی شایعاتی از ارتباط مروا با حمید پراکنده میشود که باعث میشود سلوم او را ترک کند و طلاق دهد.