داستانهای لئو شیر مهربان
آن روز قرار بود «لئو» و دوستش «جیمی» به مهمانی بروند. پس جیمی، موش مهربان، یالهای لئو را با یک شاخة کوچک شانه کرد تا در مهمانی جذابتر به نظر برسد. آنها پس از آماده شدن به راه افتادند و ناگهان باران شروع به باریدن کرد، لئو که نمیخواست یالش خیش شود به زیر درختی رفت، اما باران مدام میبارید، سپس جیمی فکری به ذهنش رسید. او چند قارج را برداشت و بالای سر لئو گذاشت تا باران یالهاش را خیس نکند. دوستان جیمی نیز زیر درخت منتظر بند آمدن باران بودند که لئو به هریک از آنها قارچی داد تا بتوانند بدون این که خیس شوند به مهمانی بروند.