بشنو و باور نکن بر اساس مثل "بشنو و باور نکن"
داستانهای تمثیلی - ادبیات کودکان و نوجوانان
"حاج طماع" از ثروتمندترین و معروفترین تاجران شهر بود. شهرت حاج طماع بیش از آن که به خاطر ثروتش باشد به خاطر خساستش بود. روزی حاج طماع یک صندوق بزرگ پر از شیشههای گرانقیمت خرید. ولی هیچ باربری حاضر به حملبار او تا مقابل حجرهاش نشد چرا که میدانستند از کرایه خبری نخواهد بود. از قضا "تقی گول" گوشهای ایستاده بود تا باربری کند. حاج طماع به او گفت اگر بار مرا تا حجره حمل کنی به تو سه نصیحت خواهم گفت که سالهای سال به دردت میخورد. سه نصیحت حاج طماع بدینقرار بود: اگر کسی گفت شکم گرسنه بهتر از شکم سیر است بشنو و باور نکن، اگر کسی گفت پیاده رفتن بهتر از سوار شدن بر اسب و الاغ است بشنو و باور نکن، و اگر کسی گفت باربری بهتر از تو میشناسد بشنو و باور نکن، تقی که با شنیدن این سه نصیحت به بیمحتوایی آنها و فریب حاج طماع پی میبرد کاسهی صبرش لبریز میشود و صندوق را به زمین میاندازد و میگوید یک نصیحت از من بشنو. اگر کسی گفت شیشههای قیمتی داخل این صندوق سالم است بشنو و باور نکن. به این ترتیب هرگاه کسی با گفتن حرفهای بیهود سعی در گمراه کردن دیگران نماید میگویند: "بشنو و باور نکن". کتاب بر اساس امثال حکم دهخدا و مثل معروف "بشنو و باور نکن" بازآفرینی شده است.