روز بارانی

روز بارانی

داستان‌های تخیلی / داستان‌های حیوانات

در یک بعد از ظهر خوب و آفتابی، "پوه" و بچه‌خوک نزد خرگوش رفتند. خرگوش ناراحت بود و آرزو داشت باران ببارد، زیرا سبزیجاتش در حال خشک شدن بودند. در این هنگام ببری از راه رسید. پوه و بچه‌خوک و ببری تکه‌هایی ابر در آسمان دیدند. کمی بعد "ایپور" نیز از راه رسید. هوا هر لحظه بدتر می‌شد، ناگهان صدای غرش عجیبی به گوش رسید و باران شدیدی شروع به باریدن کرد. همگی به طرف خانه‌ی پوه به راه افتادند. کمی بعد باد ابرها را پراکند و خورشید نمایان شد. آن‌ها از خانه بیرون رفتند و جنگل شاداب و دوست‌داشتنی را مشاهده کردند و با خوشحالی از روی گودال‌های آب پریدند. سپس پوه از همگی دعوت کرد تا برای خوردن عصرانه به خانه‌ی او بروند.

قیمت چاپ: 600 تومان
نویسنده:

میلنه شیپارت

مترجم:

ملیحه جامی

بازنویسی:

مریم جامی

ناشر:

پیک هدیه

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

590

سال چاپ:

1390

نوبت چاپ:

7

تعداد صفحات:

12

شابک:

9789648865134

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

ترجمه