رامونا، همیشه راموناست!
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
در این رمان که برای کودکان نگاشته شده، رامونا روزهایی را به یاد میآورد که به همراه خواهرش"بئاتریس" به منزل دوستش، "هوی"، میرفتند تا مادر بزرگ هوی از آنها (که مادر و پدرشان به سر کار رفتهاند) مراقبت کند. نیز روزهایی که برای تولد فرزند جدید خانواده، لحظه شماری میکردند همچنین سختیهایی را که پس از تولد فرزند کوچک متحمل شده بودند. تا اینکه یک روز آقای "کوییم بی"ـ پدر رامونا ـ خطاب به او میگوید: "بزرگ شدن کار سختی است. گاهی بزرگسال بودن دشوار است". رامونا نیز با این گفتهی پدر با خود فکر میکند که در کار سخت بزرگشدن، پیروز شده است.