سحر کوچولو و ماه مبارک رمضان
داستانهای اخلاقی / داستانهای اجتماعی
شب اول ماه مبارک رمضان بود. آن شب سحر کوچولو چندین بار نام خود را از زبان پدر و مادرش شنید. او خیلی دوستداشت ببیند سحری که پدر و مادرش از آن صحبت میکنند چه شکلی است. برای همین از آنها خواست تا هنگام سحر او را بیدار کنند. آن شب سحر کوچولو با آداب روزهگرفتن آشنا شد. او همراه خانوادهاش سحری خورد و روزهی کلهگنجشکی گرفت. این داستان در کتابی مصور و رنگی و در قطع خشتی، جهت آشنایی گروه سنی«الف» و «ب» با ماه مبارک رمضان به چاپ رسیدهاست.