گنجشک دانا و مرد طمعکار
داستانهای تخیلی / افسانههای جدید
این داستان مصور و رنگی که برای کودکان بازآفرینی شده، داستان صیادی است که گنجشکی را صید میکند اما گنجشک از او میخواهد در ازای سه پند او را رها سازد . صیاد میپذیرد و گنجشک در مقابل به او میگوید :چون چیزی را از دست دادی بر آن افسوس مخور، همچنین هرگز حرفهای غیر ممکن را باور مکن .سپس گنجشک به دروغ از مرواریدی گرانبها سخن میگوید که در سینه خود دارد .پس صیاد از این که او را رها کرده پشیمان میشود .از همین روی، گنجشک بدون آن که اندرز سوم را بیان کند بال میگشاید و از او دور میشود زیرا صیاد به دو اندرز قبلی گوش فرا نداده است .