فکر میکنم فضاییام؟
داستانهای فارسی - قرن 14
«مهسا» از 13 سالگی عاشق پلیس شدن بود. همیشه در رؤیایش و یا حتی هنگامی که با دوستانش «ماهک»، «بهنوش» و «مهلا» صحبت میکند تمام رمانهای پلیسی را که خوانده است برای آنها تعریف میکند. تا اینکه مهسا به آرزویش میرسد و سروان پلیس میشود. در یک عملیات او آسیب میبیند و در بیمارستان سرهنگ متوجه میشود که او توانایی خواندن ذهن دیگران را دارد و این آغاز ماجرای این داستان است.