هیولاها هم از تاریکی میترسند
ترس از تاریکی - داستان / هیولا - داستان / داستانهای تخیلی
مادر «بیلی» قصد دارد چند روزی به مسافرت برود به همین دلیل از «مایکی» و «سالی» میخواهد تا از بیلی مراقبت و پرستاری کنند. بچهها روز خوبی را سپری میکنند و فیلمهای هیولایی زیادی تماشا میکنند، اما وقتی میخواهند بیلی را بخوابانند متوجه میشوند که بیلی از تاریکی میترسد، بیلی به خاطر تاریک بودن اتاق خیال میکند که یک بچه آدم داخل کمد قایم شده است و... .