ابرامخان
داستانهای فارسی - قرن 14
«کریم خان»، چشم امیدش برای رونق اموراتش به پسر شیرمردش «ابرام خان» است؛ در حالی که پسر برخلاف عقیده پدر عازم رفتن به نظام برای نظمیهچی شدن است. در این لحظات کریم خان میمیرد و طبق وصیتاش برای تقسیم میراث باقیمانده، پسرش باید اول ازدواج کند و بعد ارث خود را تحویل بگیرد. امینِ این کار «نعمتالله خان» میشود؛ کسی که چشم دیدن ابرام خان را ندارد. به همین دلیل پسر جوان بدون برنامه قبلی دختر کوچک خدمتکار خان را به عنوان همسر انتخاب میکند تا زندگی خود و اطرافیانش را با رخدادهای تازهای مواجه کند ... وقایع این داستان رئال در سال 1300 ش، رخ میدهد.