اختر و روزهای تلواسه (مجموعه داستان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
در سالهای ابتدای جنگ، یوسف به همراه هشت تن از دوستانش راهی جبهه میشود. آنها در اولین عملیاتی که در آن شرکت میکنند، با شکست مواجه شده و تا مدتها هیچکس خبری از آنها به دست نمیآورد. از آن گروه هشت نفره، تنها یک تن مجروح شده، که پس از قطع کردن پایش در بیمارستان، بازمیگردد. برخی از خانوادهها صدای فرزندانشان را از رادیو عراق شنیده و از زنده بودن آنها مطمئن میشوند. اما هیچ خبری از یوسف نیست. اختر، مادر یوسف، تمام روزهای خویش را در ناآرامی و با بیم و امید میگذراند. او لحظهای رادیو را به امید شنیدن خبری از فرزندش از خویش دور نمیکند. پس از پایان جنگ و بازگشت اسیران، امیدی در دل اختر جوانه میزند. اما همه میآیند و بازهم نشانی از یوسف به دست نمیآید و هیچیک از آزادهها او را ندیده و نمیشناسند. پانزده سال میگذرد و سرانجام روزی به اختر و دیگر فرزندانش خبر میدهند که پیکر یوسف پیدا شده است. اختر بعد از پانزده سال، حالا که او را در کنار خویش دارد، آرامش مییابد. کتاب پیش رو دربردارندۀ یازده داستان کوتاه تحت پارهای از این عناوین است: تابسوار کوچک؛ عطا؛ هجوم؛ فاطمه؛ سقوط؛ و اختر و روزهای تلواسه.