موش آوازخوان
کار «موش موشک» از صبح تا شب این بود که گیتارش را بردارد و روی کندة درخت آواز بخواند. او هیچ کار دیگری بلد نبود. یک روز سگ آبی و خرگوش و خارپشت به او یادآوری کردند که میتواند کارهای دیگری نیز بیاموزد، اما موش مغرور به حرفهای آنها توجهی نکرد. پس از رفتن آنها موش کمی فکر کرد و سپس تصمیم گرفت کار دیگری انجام دهد، اما از پس هیچ کاری برنیامد، سپس با ناامیدی نزد خرگوش و سگ آبی و خارپشت رفت که مشغول ساختن خانه بودند، سگ آبی وقتی دید موش از کارهایش پشیمان شده، ساختمانسازی و آجرچینی را به وی آموخت. هنگام غروب همگی برای خوردن شام جمع شدند و سگ آبی پس ازخوردن شام گیتار را به دست موش داد تا برایشان آواز بخواند.