کچل کفترباز
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، چاپ دیگری است از "کچل کفترباز" اثر "صمد بهرنگی". این داستان دربارهی پسرک کچل و بیچیزی است که با خارکنی روزگار میگذراند و با ننهی پیرش زندگی میکند. او چند کبوتر دارد که هر روز با آنها بازی میکند. از قضا قصر پادشاه روبهروی خانهی آنها قرار دارد. روزی دختر پادشاه با دیدن پسر کچل حین کفتربازی به او دل میبندد. پادشاه به محض آگاهی از موضوع دستور میدهد تا کبوترهای کچل را بکشند. پس از ماجراهایی کبوترها دوباره زنده میشوند و برای کچل کلاهی نمدی میآورند که کچل با به سر گذاشتن آن، ناپدید میشود. کچل با استفاده از این کلاه، کارهای بسیاری در حمایت از مستمندان انجام میدهد و تلاش پادشاه و وزیرش برای دستگیری و کشتن کچل به جایی نمیرسد. سرانجام کچل به کمک کبوترها بر آنها پیروز میشود و با دختر پادشاه ازدواج میکند.