میدان نبرد
این داستان که برای نوجوانان و جوانان به فارسی ترجمه شده شرح یک روز از زندگانی نوجوانی سیزده ساله به نام "جوناتان "است که طی آن از نزدیک جنگ را تجربه میکند و درمییابد که جنگ و سرباز بودن چه مفهومی دارد .جوناتان با وجود آنکه پدرش در جنگ زخمی شده و برادر بزرگتر و پسر عمویش در جبهه هستند، با شنیدن زنگ دهکده که نشانه حمله دشمن است، برای کسب خبر از اوضاع و احوال به قهوهخانه دهکده میرود، و از آنجا همراه مردانی که برای مقابله با اشغالگران گردآمده و مسلح شدهاند روانه صحنه کارزار میشود .در آنجا طی 24ساعت با صحنههایی مواجه میگردد که مفهوم واقعی و تلخ جنگ را برایش روشن میسازد .برای اولین بار از اسلحه و باروت استفاده میکند، با دشمن روبرو میشود، فرار میکند، توسط سه سرباز دشمن دستگیر میشود، پسربچهای بومی را میبیند که پدر و مادرش کشته شدهاند، سرانجام از دست دشمن فرار میکند، مجددا نیروهای خودی را پیدا میکند و با کمک آنها سه سرباز دشمن را به قتل میرساند، در پایان درمییابد که پدر و مادر پسرک را فرمانده دسته خودشان به اتهام جاسوسی به قتل رسانده است .جوناتان صبح روز بعد به دهکده و مزرعه خود باز میگردد در حالی که معنی جنگ برایش تغییر کرده است .