ردپای لاله
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - خاطرات
من از گلپایگان همراه مادران شهدا به زیارت جمکران آمده بودم و از این که در کنار آنها میتوانستم شاهد لحظات معنوی نابی باشم بسیار خوشحال بودم. هر لحظه فضای معنوی محوطه بیشتر میشد. در این زمان صحنهای دیدم که نمیتوانستم آن را باور کنم؛ چند قدم جلوتر شهید سید عباس نوربخش، یکی از بستگانمان را دیدم که به طرف مسجد میرفت. به دنبال او به راه افتادم، اما جرات نمیکردم او را صدا کنم تا این که در میان جمعیت در برابر چشمان حیرتزدۀ من ناپدید گردید. وقتی به گلپایگان بازگشتم همسر شهید نوربخش را دیدم که از من پرسید جمکران بودی، من متعجب به او پاسخ دادم. از کجا فهمیدی؟ او پاسخ داد: شهید را در خواب دیدم که میگفت شما را در جمکران دیده است و از من سوال میکرد چرا به جمکران نرفتهام؟ هنوز حرفهای همسر شهید تمام نشده بود که دیگر اشکهایم مهلت نداد تا پاسخ را بدهم. مجموعۀ حاضر مشتمل است بر خاطرات تنی چند از مددکاران بنیاد شهید و ایثارگران که به واسطۀ دیدار از خانوادههای شاهد و ایثارگر بیان شده است. عناوین برخی خاطرات عبارتاند از: لبخند شکوفههای سیب؛ باغ شهادت؛ گهوارۀ ارغوانی؛ عطر مهربانی؛ دیدار سبز؛ اشک شوق؛ آنسوی پنجره؛ و شیرزن.