گربهای که عاشق باران بود
داستانهای سوئدی - قرن 20م.
موضوع کتاب حاضر، داستانهای تخیلی سوئدی قرن بیستم است. «لوکاس» پسری شش ساله است که همراه خانواده زندگی میکند. پدر و مادرش در تولّد شش سالگیاش به او گربة سیاهی هدیه دادند. «لوکاس» نام او را «شب» گذاشت. آنها با هم روزها و اوقات خوشی را میگذرانند تا این که روزی «شب» ناپدید شد. تلاشهای «لوکاس» برای پیداکردن «شب» بینتیجه ماند. پدر ادعا میکرد که «شب» به شهر باران رفته است، امّا «لوکاس» حرفهای وی را قبول نداشت. تا این که «شب» به خواب «لوکاس» آمد و به وی توصیه کرد که به یادش باشد و هرگز دنبالش نگردد، زیرا او در شهر باران است. وقتی «لوکاس» در هفت سالگی به مدرسه رفت، آن قدر از «شب» تعریف کرد که نام او را «لوک شب» گذاشتند و «لوکاس» همیشه در قلب خود به یاد «شب» بود.