تمنای نگاه تو
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر سرگذشت برادران دوقلویی به نامهای«حامی و حامد» است. «حامد» جوانی شوخ طبع و با پشتکار است که علاوه بر تدریس در دانشگاه، بهعنوان پزشکی حاذق در یکی از بیمارستانهای معروف شهر نیز مشغول به کار است. «حامی» هم پسری مهربان و خوشقلب است و در حرفه وکالت شهرت زیادی دارد. آنها زندگی شاد و صمیمانهای را در کنار پدر و مادرشان سپری میکنند، تا این که«حامد» به یکی از دانشجویان کلاسش علاقهمند میشود. از طرف دیگر«حامی» هم دختری را برای ازدواج پیدامیکند و او را برای آشنایی بیشتر نزد خانوادهاش میآورد؛ اما سرنوشت دو بردار را در مسیر ازدواج مقابل یکدیگر قرارمیدهد و آنها بهطور اتفاقی عاشق و دلباخته یک دختر میشوند. سرانجام«حامی» و «شادی» با یکدیگر ازدواج میکنند بیآنکه«حامد» از شکست عشقی خود با کسی سخن بگوید. سالها از این ماجرا میگذرد و پسر کوچولو زیبایی به جمع آنها اضافه میشود که «حامد» را سخت شیفته خود میکند. ولی بار دیگر بازی تلخ روزگار زندگی شیرین آنها را تحت شعاع قرارداده و تصادفی شدید«حامی» را به کام مرگ میکشاند. او که از داستان عشق«حامد» نسبت به«شادی» خبر دارد قبل از مرگ، همسر و پسرش را بهدست تنها برادرش میسپارد.