مدرک جرم
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 - مجموعهها / خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279- 1368 - داستان
برادرم، محرم، در را به شدت میکوبید، وقتی در را باز کردم به من و مادرم خیره شد و گفت که سربازان در تمام کوچه و خیابانها پراکنده شدهاند. در یک لحظه هر سه نفر ما به یاد پدرم افتادیم. او در میدان، مغازۀ کوچکی داشت و مرتب به تظاهرات میرفت. بعد از دقایقی، دوباره صدای در بلند شد. چند سرباز به داخل خانه ریختند و همهجای آن را زیر و رو کردند، ولی پدرم در خانه نبود. خوشبختانه آنها متوجۀ اعلامیههای درون انباری نشده بودند؛ همۀ آنها را زیر پیراهنم پنهان کرده و با برادرم از راه پشتبام به خانۀ همسایه و سپس به کوچه و خیابان رفتم، پدرم در مغازه نبود. برای لحظهای همهجا شلوغ شد و من برادرم را گم کردم. با هجوم جمعیت، من تمام اعلامیهها را میان آنها پخش کردم. به این ترتیب هم اعلامیهها به مردم رسید و هم مدرک جرم پدرم از بین رفت. "مدرک جرم" یکی از چندین داستان کوتاه کتاب حاضر است. داستانهای دیگر عبارتاند از: عکس؛ اولین نقش من؛ خالو؛ بستۀ عجیب؛ و عکس روی درخت.