قهوهای سگ باوفا
داستانهای حیوانات / داستانهای کودکان و نوجوانان / سگها - داستان
روزی روزگاری در روستایی دورافتاده، سگ قوی و مهربانی، نگهبان گله گوسفندان بود و در کنار چوپان و گوسفندان در آرامش روزها و شبها را سپری میکرد. تا اینکه یک روز اتفاق بدی افتاد، یکی از گوسفندان بازیگوش گم شد، چوپان فکر میکرد تقصیر قهوهای است، برای همین از دستش عصبانی شد، با اینکه گوسفند ساعاتی بعد پیدا شد، اما چوپان تصمیم گرفت که سگ دیگری را برای نگهبانی از گله بیاورد و... .