جاده
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
این کتاب، داستان پدر و پسر بینامی است که از میان سرزمینی تیره و تار عبور میکند که سالها پیش در اثر فاجعهای نامعلوم، تمدن و زندگی از روی آن رخت بربسته است. پدر با علم به این که امکان دارد نتوانند در طول زمستان در سرزمین اصلیشان زنده بمانند، به امید یافتن اندکی گرما و انسانهای دیگر همچون خودشان، پسر را از بزرگراهی که از میان سرزمینهای خالی از سکنه عبور میکند، به سوی سرزمینهای جنوبی و به سمت دریا هدایت میکند. تنها چیزی که این دو با خود حمل میکنند، کولهپشتی و وسایلی است که داخل یک چرخ خرید آسیب دیده گذاشتهاند. پدر و پسر در هنگام سفر با مناظر دلخراش بسیار و خطر حمله آدمخوران مواجه هستند. پدر سعی میکند فرزند را از این خطرها محافظت کند. آن دو سرانجام به دریا میرسند، اما شرایط آب و هوا و غذا همچنان ناجور است و پدر در حین تلاش برای رهایی پسر از وضع موجود، شکست میخورد و در اثر بیماری میمیرد و پسر را تنها میگذارد. سه روز بعد از مرگ پدر، مردی مهربان از راه میرسد و از پسر میخواهد که به خانواده او ملحق شود. پسر با این خانواده به سفر بیپایان خود در این جهان بیکران ادامه میدهد.