الاغی که حرف میزد
داستانهای تخیلی
روزی یک نانوا، الاغی خرید که حرف میزد. الاغ آخرین جملهای را که میشنید همانند یک طوطی تکرار میکرد. نانوا عادت بدی داشت. او همیشه پشت سر مردم حرف میزد. یک روز پشت سر آسیابان حرف زد و آسیابان آن حرف را توسط الاغ شنید و چون اخلاق نانوا را میدانست، او را کتک زد. بدینترتیب نانوا به اشتباهش پی برد و تصمیم گرفت که دیگر پشت سر مردم حرف نزد و سبب ناراحتی خودش و دیگران نشود. مخاطبان این داستان تخیلی گروه سنی «الف» و «ب» هستند.